\r\nبرادر کوچک شما حر خسروی
\r\n\r\n\r\n\r\n
وصیتنامه شماره دو
\r\n\r\n\r\n\r\n
بسم رب الشهداء و الصدیقین
\r\n\r\nولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
\r\n\r\nدلم آشیانه انقلاب است و فریادم ایران ایران خوزستان می باشد . من از صحرای خون آلود خوزستان می آیم. قدم به سوی قیام خون بود. من از خوزستان می آیم از شهر خون و شهادت . من از جایی می آیم که تمام دشت و صحرای آن را خون فرا گرفته است من رفتم و خون خود را در آنجا ریختم و هر قطره از خونم لاله می سازد و این لاله ها خاری است در چشم دشمنان .
\r\n\r\n\r\n\r\n
من خونم در این سرزمین ریخته شد ولی نام خوزستان و اسلام با خون من جاودان خواهد ماند . فریاد هل من ناصر ینصرنی امام را پاسخ بخشیدم تا اینکه مکتب را که در آن روحمان از آنجاست با خون خود پاسخ بخشیده باشم . من عاشق شهادت بودم و به پیش رفتم تا اینکه با خون خود فتح و پیروزی به پیش گیرم. من از شهادت چه باک داشتم زیرا که فرزند سازش ناپذیر خمینی بودم من خوشحالم از این که بر قامت من ردای سرخ شهادت است من زخم تازیانه دشمن را بر تن خود گذاشتم اما مرهم بر زخم یک امت گذارشتم با شهادتم چون که من با خدای خویش پیمان بسته بودم که از خط سرخ شهادت همیشه جاودان بمانم . و چه زیبا و دوست داشتنی است خالصانه در راه خدا قدم برداشتن و به آرزوی دیرینه ام رسیدن و به درجه ولای انسانیت رسیدن که شهادت باشد .
\r\n\r\n\r\n\r\n
و این گفته ، پدرم می باشد پدر جان همیشه به تو گفته بودن که من امانتی هستم از طرف خدا نزد تو و روزی باید به سوی او بروم و آن همان روز بود که به سویش رفتم و من افتخار می کردم که در چنین راهی بروم و من افتخار می کردم که در چنین زمانی زیست می کردم و افتخار والاتر اینکه در چنین موقعیت حساس و تحت رهبری چنین امامی به جهاد تا شهادت شتافتم .
\r\n\r\n\r\n\r\n
و ای ملت مسلمان ایران از شما می خواهم که برایم دعا کنید که خداوند متعال مرا در زمره شهیدان راهش قرار دهد و من یک پیام به امت مسلمان و شهید پرور ایران دارم وآن این است که قدر این نائب حضرت مهدی را بدانید که اطاعت از او واجب شرعی است و این انقلاب زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی می باشد و پیامی دیگر که دارم این است که تقوا پیشه نمایید و خدا ترس و پرهیز کار باشید تا پیروزی شما به انجام رسد و به مارکیسها بگویید که من در جبهه خدا را با چشم خودم مشاهده کردم .
\r\n\r\n\r\n\r\n
و ای ملت ایران سعی کنید در این راه بیایید و دین خدا را یاری کنید و از پدر و مادرم می خواهم که برای من گریه نکنند برای امام حسین و بچه هایش گریه کنید . و از کلیه برادان و خواهران می خواهم که هر وقت دعا می کنید به یاد من رو سیاه هم باشید و از حضرت مهدی بخواهید که از خدا بخواهد تا مرا مورد عفو قرار دهد و این سخنم با پدر و مادرم می باشد ای پدر و ای مادر عزیزم که مرا به این حد از رشد و بلوغ رسانده اید از شما می خواهم که قدر این نایب مهدی را بدانید که اطاعت او واجب شرعی است . امیدوارم که این انقلاب زمینه ساز انقلاب مهدی ( ع ) باشد .
\r\n\r\nای پدر عزیزم : امیدوارم که برای از دست دادن من غصه و افسوس نخورید بدانید که حیات دنیا هیچ ارزش ندارد و اصل و مهم حیات جاوید اخروی است پس در دنیا تا می توانیم باید بکوشیم تا در آخرت در بهشت جاوید از انواع نعمت های خداوند برخوردار باشیم . پدر و همرزمان و عزیزانم اسلحه ام را زمین نگذارید و را هم را ادامه دهید که اطمینان دارم ادامه خواهید داد و رهبر عزیز را تنها نگذارید و همیشه از او تبعیت کنید . و برادرانم راه خدا بهترین راه هاست پوینده و کوشنده در این راه باش . و خواهرانم شما نیز زینب زمان باش و از هر آنچه هوس کردید بپر هیزید و در راه خدا مبارزه کنید .
\r\n\r\nبرادر کوچک شما حر خسروی
\r\n\r\n\r\n\r\n
وصیتنامه شماره سه
\r\n\r\n\r\n\r\n
بسم رب الشهداء و الصدیقین
\r\n\r\nولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
\r\n\r\nبا سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و با درود بر تمام شهیدان اسلام وصیت نامه خود رامینویسم :
\r\n\r\nمن به عنوان یک مسلمان در راه خدا برای یاری لشکریان خدا عازم جبهه شدم تا دین خود را ادا نمایم من فقط به خاطر اسلام و به خاطر خدا به اینجا آمدهام من آمدهام تا با کمک به دیگر برادران تمام اجانب را از سرزمین مقدس اسلامیان بیرون رانیم اگر من شهید شدم از شهادتم برای اسلام تبلیغ کنید بر جنازهام قرآن و عکس امام را بگذارید تا مردم بدانند این شهید راهرو امام و قرآن بوده است ملت باید این دعای بزرگ را از یاد نبرد که خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار . مردم فقط باید گوش به فرمان امام باشند اگر مردم نافرمانی کنند از قوانین خدا نافرمانی کرده اند آنگاه است که عذاب شدیدی را خواهند دید .
\r\n\r\nجوانان فقط برای اسلام و تحکیم نظام جمهوری اسلامی که خون بهای هزاران شهید می باشد به اینجا آمدهایم و هیچ نظر دیگری نداریم و من از ملت ایران میخواهم که از آیت الله عظام پشتیبانی کرده و روحانیت مبارزه را رها نکنید که اگر روحانیون را رها کردید اسلام را رها کردهاید .
\r\n\r\nو این گفته به پدرم است؛ پدر زحمات تو فراموش نکردنی است و من امیدوارم که اگر شهید شدم برای من گریه نکنی چون شهید گریه ندارد من به جبهه جنگ اسلام علیه کفر رفتم تا شاید بتوانم با خون خود عاشورای دیگری به پا دارم. (کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا) فقط یادتان نرود همیشه دو رکعت نماز برای سلامتی امام و دو رکعت نماز برای ظهور امام زمان (عج) بپا دارید .از نظر مادی چیزی ندارم فقط چند جلد کتاب دارم که آن را به کتابخانه کمیل مسجد امام حسن (ع) تحویل دهید و یک موتور سیکلت دارم که آن را هم به بسیج بندر گناوه تحویل بدهید .
\r\n\r\nحر خسروی
\r\n\r\nخاطرات
\r\n\r\n\r\n\r\n
۱٫خاطره به قلم خود شهید
\r\n\r\n\r\n\r\n
هشت ، نه سال بیشتر نداشتم که دیگر از تمسخر همکلاسی هایم خسته شده بودم.
\r\n\r\nدیگر طاقتم طاق شده بود؛ آمدم خانه ، با لب و لوچه ای آویزان و با چهره ای گریان. در خودم بودم که پدرم دستی بر سر رویم کشید و با نگرانی پرسید: چرا گریه می کنی؟
\r\n\r\nبا عصبانیت گفتم: من اسمم رو دوست ندارم! اصلاً چرا اسم من رو گذاشتید حرّ؟
\r\n\r\nپدر انگار انتظار چنین جوابی را نداشت پرسید: چرا؟
\r\n\r\nدوباره بغضم ترکید و گفتم: بچه ها مسخره ام می کنند. به من می خندند! یک دفعه پدر زد زیر خنده ! با حرص گفتم: « بیا تو هم به من می خندی ، بعد من از بچه های مدرسه چه انتظاری داشته باشم ؟!»
\r\n\r\nپدر نشاندم روی پایش و به من گفت: یادت هست وقتی که ماه محرم می آمد با هم می رفتیم تعزیه می دیدیم؟ گفتم: خب! پدر ادامه داد در بین سپاه امام حسین(ع) یه نفر بود که اولش راه رو به امام بسته بود ، بعد اومد یار امام شد و تا آخرین قطره خونش واسه امام و بچه هاش جنگید و شهید شد. گفتم آره یادمه ، اسمش حر بود.
\r\n\r\nپدر تبسمی کرد و گفت: « تو اسمش رو خوب یادت هست ، تو می دانی او چقدر آدم خوبی بوده ، پس چرا از این که اسمت حر است ناراحتی ، ببین من و مادرت اگر اسمت رو گذاشتیم حر به این نیت بود که از یاران امام زمان شوی. این ها را که شنیدم دیگر ناراحت نبودم ، دیگر احساس سرشکستگی نمی کردم ، حالا دیگر سینه ام را سپر می کردم و با یک عالمه جواب به همکلاسی هایم منتظر فردایم شدم که چگونه یار امام زمان شوم.»
\r\n\r\n\r\n\r\n
۲٫خاطره ای از مهدی سعیدی فرزند شهید
\r\n\r\nعنوان خاطره : « می خواهم مثل حر باشم »
\r\n\r\nمادرم ( همسر شهید محمد جعفر سعیدی ) نقل می کند که در یکی از روزها من و شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبههها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید سعیدی از شهید حر خسروی نقل نمود و مادرم این خاطره را برایم نقل نموده است امید اینکه بتوانیم راه شهیدان را با تمام قدرت ادامه دهیم .
\r\n\r\n\r\n\r\n
\r\n\r\n
۳٫خاطره ای از سید اسماعیل موسوی :
\r\n\r\nعنوان خاطره : « همسفر شهیدان»
\r\n\r\n\r\n\r\n
صبح روز ۱۳۶۰/۱۱/۲۵ قرار بود کاروانی از بسیجیان شهر به جبهه اعزام شود من هم برای آگاهی از نحوه اعزام خود را به بسیج مرکزی رساندم . در جلوی ساختمان با برادران شهید حر خسروی ، ناصر داودی ، اکبر دهدشتی ، عباسی رضایی ، ماندنی محمدی و عبدالرحیم احمد زاده و آزادگان عزیز اکبر بایگان و ابراهیم جمی برخورد کردم ، ایشان با دیدنم گفتند فلانی بیا تا با هم اعزام شویم گفتم گرفتارم و نمی توانم بیایم شهید خسروی فرمود : فایده ندارد باید بیایی به هر صورت من هم با آنها همراه شدم .
\r\n\r\n\r\n\r\n
ما را به تیپ اسدی اهواز بردند ، در تیپ زمزمه عملیات بگوش می رسید بچه ها از فرماندهی تیپ برادر محمد جعفر اسدی درخواست اجازه حضور در عملیات را نموند . بعد از ساعتی فرمانده گردان ترتیب اعزام را داده بودند .
\r\n\r\nتیپ را به منطقه تپه بردند ، و با لشکر ۷۷ خراسان ادغام کردند ، یک شب را در آن منطقه گذراندیم و روز بعد به منطقه تپه سبند اعزام شدیم ، قرار بود شب دوم فروردین ماه عملیات آغاز شود ولی مهمان ناخوانده آمد و مانع عملیات شد .
\r\n\r\nدر شب دوم به حول و قوه الهی ساعت ۱۲:۳۰ بعد از نیمه شب با رمز خدایی یا زهرا عملیات آغاز شد . حدود یک کیلومتر میدان مین را پیمودیم ، منطقه حال و هوای دیگری داشت ، گلوله ها تاریکیهای شب را به روشنایی تبدیل کرده بود در این میان تیربارچی دشمن منطقه را زیر تیرهای خود قرار داده بود که فرمانده گردان شهید مرادی گفت هر کس می تواند به جلو رفته تیر بارچی را بزند و به عقب برگردد . شهید خسروی به من گفت فلانی بلند شو برویم ، اول دسته یک یا علی گفتیم و از جا بلند شدیم در کنار خاکریز دشمن زیر یک درخت نشستیم شهید خسروی هدف گیری کرد و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم اولین گلوله را شلیک کرد و تیر بارچی را از پای درآورد .
\r\n\r\n\r\n\r\n
گردان شروع به حرکت کرد هنوز چند قدمی نرفته بودیم که شهید خسروی یا مهدی گفت ، گفتم چه شده گفت تیر خوردم : نگاه کردم دیدم تیر به کمرش خورده چفیه را باز کردم و کمرش را بستم در حال دور زدن بودم که یک تیر به شانه چپم خورد که مرا هم زمین گیر کرد . حر گفت : اگر می توانی خودت را نجات بده گفتم : پس تو چی ، گفت : من دیگر امید برگشت ندارم ، درخواست آب کرد گفتم آب برای شما ضرر دارد جواب داد اگر آب ندهی حلالت نمی کنم ، خودم می دانم که شهید می شوم مقداری آب به او دادم و به عقب برگشتم به هر حال به علت عدم تردد وسیله نقلیه نمی شد آمبولانس آورد . چند کیلومتر پیاده روی به سبز تپه رسیدم و بعد جهت مداوا به شیراز رفتم بعد از سه روز خبر رسید که عاشقان کوی حسین (ع) عزم دیار یار کرده اند .
\r\n\r\nآری حر خسروی ، ماندنی محمدی ، عبدالرحیم احمدزاده ، اکبر دهدشتی ، محمد عباسی رضایی ، و ناصر داودی شهید شده اند و بایگان و ابراهیم جمی هم اسیر گشته اند .
\r\n\r\nراهشان پر رهرو باد
\r\n\r\n\r\n\r\n
نامه های شهید
\r\n
\r\n۱٫ نامهای از شهید حر خسروی به شهید علیرضا رضایی
\r\n
\r\nبنام خداوند درهم کوبنده ستمگران
\r\n
خدمت دوست از جان عزیز ترم آقای علیرضا رضایی سلام عرض میکنم .امیدوارم که سلام گرم و صمیمانه مرا از فرسنگها راه دور که به طرف شما میآ ید بپذیری و امیدوارم که حال شما خوب باشد . و هیچگونه ناراحتی شما را آزرده خاطر نکرده باشد .
\r\n\r\nاگر از حال من بخواهی حالم خوب است و هیچگونه ناراحتی ندارم جز دوری و ندیدن شما که آن هم امید است دیدارها به زودی زود تازه گردد آمین یا ربالعالمین
\r\n\r\nباری برادر جان نامه پراز مهر و محبت شما در ساعات خوبی بدستم رسید و زیارت گردید وقتی که خبر سلامتی شما را دریافت کردم خوشحال شدم برادر عزیزم من نمیدانم حالا شما چکار میکنید کار شما فقط نگهبانی از مهمات است و یا اینکه مهمات هم حمل میکنید و به جبهه می فرستید و من نمیدانم که آیا شما را هم به جبهه خواهند برد یا اینکه نه . من میدانم که حالا در دل شما چه میگذرد من میدانم از اینکه شما را به خط اول جبهه نمیبرند بسیار ناراحت هستید چون که خود من هم همینطور بودهام ولی برادر عزیزم کار شما خیلی مشکلتر و با ارزش تر است باری برادر عزیزم تو سرباز اسلامی ـ تو سرباز قرآنی ـ و این وظیفه توست که از اسلام صیانت بکنی و حفظ کنی اسلام را اگر کشته شوید تکلیف را عمل کرده ای ، به هر شکلی همه تکلیف را عمل کردهایم .
\r\n\r\nاز خداوند متعال سپاسگزار باش که تو را آفرید و به تو جان داد تا با بی خدایان پیکار کنی زیرا که انسان مسلمان زندگی را عقیده و جهاد میشمارد و دنیا را میدان مبارزه و جهاد میشمارد .
\r\n\r\nرضایی جان تو در این میدان با تمام وجود و با زشتی و باطل پیکار کن و با ستم و ستمگران بجنگ لحظه ای از پای ننشین . و در سنگر حق پیوسته بکوش و با دشمنان خدا و بندگانش بجنگ و صفوف ستمگران و خیانتکاران را در هم بشکن و سرانجام در این راه مقدس اگر قابلیت آن را انسان داشته باشد . به افتخار شهادت نائل میگردد .
\r\n\r\nعلیرضا خیلی مواظب باش و احتیاط بکنید و مواظب ترکشهای زهر آلود خمپارههای دشمن کافر باش . شما فرمودید که اگر بچهها در جبهه هستند آدرس آنها را برایم بگو برادر جان ما این چند نفری که به جبهه رفتیم ماموریت ما تمام شد و همگی به وطن سالم بازگشتیم جز حمید حیاتی که در اثر ترکش خمپاره در جبهه مالکیه زخمی شد و او حالا در بیمارستان تهران بستری میباشد . و حالش بهبود یافته .
\r\n\r\nحالا که دارم نامه را برایت مینویسم سعیدی را دیدم که به من گفت بوشهر ۲۲ نفر از بسیج خواسته که بفرستیم برای آموزش و اعزام به جبهه که به تاریخ بیستم اسفند ماه به بوشهر میروند . ولی از ما کسی در جبهه نیست و من بسیار ناراحت هستم که دیگر به جبهه باز نگشتیم زیرا که شاید خودت هم درد من را بدانی و امکان دارد اگر پدرم اجازه آمدن را به من داد باز به جبهه برگردم و اگر آمدم حتماً شما را پیدا خواهم کرد . دیگر عرضی ندارم خداحافظ ـ از گناوه کلیه برادران بسیج سلام میرسانند .
\r\nارادتمند شما حر خسروی
پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی، کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت محفوظ است. استفاده از مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است.
","Position":"footer","ExtensionAlias":"Custom","Name":"فوتر","ID":"63"}],"header":[{"Image":"//assets.sardar-shahid-saeedi.ir/Assets/images/module/besm.png","Type":"Image","Width":"75","Height":"75","Lazy":"1","Target":"_self","Link":"/","Class":"my-2 float-start","Position":"header","ExtensionAlias":"Media","Name":"بسم الله الرحمن الرحیم","ID":"78"},{"Class":"my-2 visibleLarge top-social","Content":" ","Position":"header","ExtensionAlias":"Custom","Name":"شبکه های مجازی بالا","ID":"68"},{"Menu":"1","Class":"float-start acMenu","Position":"header","ExtensionAlias":"Menu","Data":[{"ID":"1","Level":"1","Name":"صفحه اصلی","UrlPath":"/","ExtensionAlias":"SysLink","OptionAlias":"Blank","Title":"پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی"},{"ID":"6","Level":"1","Name":"زندگینامه","UrlPath":"/static-content/زندگینامه/","ExtensionAlias":"Content","OptionAlias":"Item","Title":"زندگینامه","Image":"//assets.sardar-shahid-saeedi.ir/Assets/پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
","Position":"rightTop","ExtensionAlias":"Custom","Name":"خوش آمدید","ID":"41"}],"breadcrumb":[{"Class":"innerContainerPosition","Position":"breadcrumb","Path":[{"Name":"با شهدا","UrlPath":"/با-شهدا/"},{"Name":"شهید حر خسروی","UrlPath":"/با-شهدا/شهید-حر-خسروی/"}],"ExtensionAlias":"Breadcrumb","Name":"مسیر صفحه","ID":"34"}],"mobileLogo":[{"Image":"//assets.sardar-shahid-saeedi.ir/Assets/images/module/logo.webp","Type":"Image","Width":"300","Height":"60","Lazy":"1","Target":"_self","Link":"/","Position":"mobileLogo","ExtensionAlias":"Media","Name":"لوگو موبایل","ID":"33"}],"mobileMenu":[{"Menu":"1","Position":"mobileMenu","ExtensionAlias":"Menu","Data":[{"ID":"1","Level":"1","Name":"صفحه اصلی","UrlPath":"/","ExtensionAlias":"SysLink","OptionAlias":"Blank","Title":"پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی"},{"ID":"6","Level":"1","Name":"زندگینامه","UrlPath":"/static-content/زندگینامه/","ExtensionAlias":"Content","OptionAlias":"Item","Title":"زندگینامه","Image":"//assets.sardar-shahid-saeedi.ir/Assets/