
مرا از صندوق میآورند
همسر سردار رشید اسلام شهید محمد جعفر سعیدی نقل میکند که در یکی از روزها در منزل در خدمت شهید بزرگوار محمد جعفر سعیدی نشسته بودیم او پاسداری شجاع و مومن و انسانی بسیار خاکی و فروتن بود
همیشه ما را دعوت به ایمان و تقوا مینمود و از من میخواست که بچههایش را با اسلام و قرآن بزرگ کنم
در همین موقع بود که جوان بسیجی و مخلص به نام شهید مجید خزائی برای دیدن شوهرم به منزلمان آمد و محفل ما با حضور ایشان روح و حال معنوی دیگری پیدا کرد .
یک بار شهید سعیدی رو به آن جوان میکند و با شوخی میگوید : مجید جان چقدر به جبهه میروی ، آخر شهید میشوی و او شوخیاش گل میکند و با زبان محلی دشتی میگوید : بله من میروم و روزی مرا از صندوق بیرون میآورند و مراد از این حرف این است که چند روز دیگر شهید میشود و این طور شد او حدود یک ماه و نیم بعد در یکی از جبههها به شهادت رسید و به آرزوی دیرینهاش نائل آمد .
شهید مجید خزائی در سال ۱۳۴۳ در شهرستان گناوه دیده به جهان گشود.شهید مرتب میگفت : من باید به جبهه بروم تا اینکه با چند تن از برادرانش و پس از دورههایی به جبهه اعزام شد و در تاریخ 1360/6/30 به شهادت رسید.