.jpg)
فاصلی سنی من با برادرم سه سال بود در دوران دبستان زمانی که به مدرسه می رفتیم ،ازآن جا که خانواده ما از لحاظ اقتصادی درتنگنا بودندوتوانایی فراهم کردن کیف وکفش مدرسه رابرای ما نداشتند،به همین جهت محمدجعفرکیف و کفش خودش را به من میدادتا من اذیت نشوم ،او در مسیرخانه به مدرسه مرا بر دوش میگذاشت تا خسته نشوم،محمدجعفر ازلحاظ اخلاق واقعا با همه فرق داشت،درس بخشش و مهربانی را ازمحمدجعفر آموختم،حس دلسوزی و ترحم نسبت به برادرانش داشت و همه از او راضی بودند.
زمانی که محمدجعفر در بسیج گناوه مشغول به خدمت بود بر خود واحب میدانست که هفته ای یکبار در صورت مرخصی یا تعطیل بودن به پدر ومادرش سر بزند بیش از حد برای پدر و مادرش احترام قائل بود وهمچنین علاقه شدیدی به دیدار با اقوام ودوستان داشت ووقتی که خانه بود هفته ای یکبار با هم به دیدار اقوام در روستای احشام قایدها میرفتیم.
یکی از خصوصیات اخلاقی محمدجعفر که زبان زد همه همکارانش شده بود استفاده نکردن از وسایل «ماشین وموتور»دولتی برای استفاده شخصی بود،زمانی که برای کلنگ زنی بسیج روستای شُنبه رفته بودند به یاد دارم که ظرف ِ غذا به دست به طرف خیابان رفت که با ماشین هایی که در حال رفت وآمد هستند به روستای شُنبه برود وناهار هم با خود برده بود که مزاحمتی برای کسی ایجاد نکند.
راوی : بردار شهید سعیدی ، حاج غلامحسین سعیدی