پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی

شهید غلامحسین توسلی

  • صفحه نخست
  • چاپ صفحه
  • ارسال در تلگرام
  • ارسال در جیمیل
  • ارسال در واتس آپ
  • لینک کوتاه


                                                            سردار شهید غلامحسین توسلی


شهید غلامحسن توسّلی در سال1344/11/14  به شماره شناسنامه 185 در روستای بحیری چشم به جهان گشود.ایشان فرزند ششم و آخرین فرزند محمدحسن و بدری خانم بود. از همان ابتدا تربیت مذهبی و فضای روحانی حاکم بر خانوادۀ آنان موجب گشت که غلامحسن کودکی شایسته، با روحی بلند و سرشار از حسی ماورایی بار آید و رشد کند.

در سال 1351 راهی دبستان شفیق شهریاری زادگاهش شد،و تحصیلات ابتدایی رادر شهریور سال 1358 به پایان رساند و برای ادامۀ تحصیلات به شهر خورموج رفت،و در مدرسۀ رهنمایی شهید آستروتین خورموج ثبت نام کرد. وی به مدت دوسال، پایه های اول و دوم را با رفت و آمد روزانه از بحیری تا شهر خورموج گذراند. اما او نیز همچنین دیگر کودکان خطۀ ستمدیده و رنج کشیده، نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد و مجبور شد تا در ادارۀ خانواده به یاری پدرش بشتابد و به کارهای کشاورزی بپردازد.

زندگی با روح زمین و دامن طبیعت، به او دیدی فراخ منظر و روحی پاک نیت عطا کرد و غلامحسن درس آزادگی را به خوبی از صحرا و آفتاب آموخت. یاد گرفت که تنها خدا را بپرستد و از غیر او آزاد گردد.

از همان سال های آغازین جنگ  که شانزده سال بیشتر نداشت روح ناآرام و بیقرار وی تاب ماندن نداشت و دلتنگی حضور در جبهه های نبرد لحظه ای او را رها نکرد. نتیجۀ این تلاش برای راه یابی به جرگۀ عاشقان، پیوستن به بسیج بود.

غلامحسن به جمع آزادگانی پیوست که عاشقانه راه کوی دوست را می پیمودند و جز وصل او را نمی جستند.به همین خاطر درتاریخ 60/12/14 عازم کازرون شد و به مدت پانزده روز آموزش جبهه را در پادگان شهید دستغیب این شهر گذراند.سپس از تاریخ 61/1/1 تا 61/1/12 در جبهه شوش حضور یافت و آموزش های عملی نبرد جنگی رابه خوبی آموخت. پس از پایان دورۀ آموزشی و بعد از مدت ها 28 روز دوری از خانواده، او که چون طالبی تشنه به چشمۀ آزادگی دست یافته بود، حاضر نشد تا لحظه دیدار را عقب تر بیندازد و بی آنکه به مرخصی برود، راهی جبهه های نبرد شد. جبهه برای غلامحسن چون گوهری دیر یافته بود که لحظه ای دور از آن را طاقت نمی آورد.

اولین اعزام وی مصادف بود با عملیات غرورآفرین فتح المبین که پیروزی آشکاری بود بر خصم جنایت پیشه و سرآغاز دستیابی به قله های افتخار و عزّت جهانی و تثبیت در باور خود و زبونی دشمن.

جذبه های گریز ناپذیر جبهه، بارها اورا مجذوب کرد و نقاط مختلف نبرد شاهد دلاوری های خارج از حیطۀ باورِ وی گشت. مدتی بعد لباس مقدّس سپاه و سربازی امام زمان(عج) را بر تن کرد و به  عضویت رسمی سپاه درآمد.

و سپس برای دومین بار طرح لبیک یا امام، در مورخه 61/4/29 عازم جبهه شد و تا مورخه 61/7/11 به عنوان تک تیرانداز در جزیرۀ مجنون، دوشادوش رزمندگان با دشمنان جنگید.

پس از آن به خورموج برگشت. در این هنگام نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال شکل گیری بود و شهید توسّلی مقارن با زمان تشکیل این نیرو، جهت گذراندن آموزش های ویژۀ مبارزه با قاچاقچیان به جزایر شمالی خلیج فارس و بندر عباس اعزام شد و مدتی را نیز در آن جا به انجام خدمت پرداخت. پس از اتمام مأموریت، عضویت او از نیرو ویژه به رسمی ارتقا یافت و بدین ترتیب در مورخۀ 62/7/17 به استخدام رسمی سپاه انقلاب اسلامی درآمد.

بعد از استخدام رسمی در تیپ المهدی(عج) از لشکر 19 فجر، فرماندهی گروهان را برعهده دار گردید و به همین خاطر آموزش های لازم را از مورخه 62/9/19 تا مورخه 62/10/7 در پادگان آموزشی شهید دستغیب کازرون فراگرفت.

شهید در تاریخ 63/1/1 مسئولیتش از فرماندهی گروهان به فرماندهی گردان ارتقا یافت. پس از حدود دو سال دوری از میدان های نبرد بار دیگر در مورخۀ 64/7/1 دوطلبانه عازم جبهه های جنوب شد و در ابتدا به مدت دو هفته در ناوتیپ امیرمؤمنین(ع) آموزش های لازم را در زمینۀ قایقرانی و پس از اتمام آموزش و کسب مهارت لازم به خدمت در لشکر9بدر موظف شد و در عملیات« عاشورای 4 » به همراه این لشکر برخصم دون تاخت.

مهارت و دلاوری وی دلیلی بود برای اعزامش به تهران تا دورۀ مربیگری را طی کند و چون استادی وارسته و متواضع به آموزش دیگران بپردازد. پس ازسه ماه آموزش در تهران به دیدار خانواده اش رفت، اما این جدایی از محیط با صفای رزمندگان، یک شبانه روز بیشتر طول نکشید و روحی بی تاب وی که زمان عملیات را انتظار می کشید، طاقت استقرار در یک محل را نیاورد. غلامحسن راهی جبهه شد و در عملیات« والفجر هشت » به عنوان فرماندۀ گروهان شرکت کرد و با هدایت نیروها به سمت پیروزی، برگی از اوراق شهامت و دلاوری جوانان این کشور را رقم زد.

در هنگامۀ عملیات« کربلای4 » بود که به شدت مجروح شد و برای مدت ها در بیمارستان بقایی اهواز بستری گشت. پس از بهبودی به مصاف با سرچشمۀ پلیدی ها و پستی ها، آمریکای جنایتکار شتافت و در جزیرۀ خارک مشغول به خدمت شد.

دلیری ها، رشادت و شهادت طلبی های فراوان او باعث شد تا مسوولان سپاه به فکر قدر دانی  از وی بیفتند تا ادای دینی هر چند اندک از وی کرده باشند؛ این بود که مقدمات یکی از آرزوهای همیشگی وی را آماده ساختند و بعد از مدت ها انتظار و تشنگی، غلامحسن به فیض ملاقات با امام امت(ره) رسید و محبوب دوست داشتنیش را زیارت کرد.

روحیۀ مضاعفی که غلامحسن از این دیدار دریافت کرده بود، باعث شد تا آماده تر و جنگاورتر با دشمنان دون پایه مقابله کند و ازخود رشادت های بیشتری نشان دهد.

در تاریخ 66/7/16 غلامحسن توسّلی و چند تن از مردان بزرگ به جنگ با ناوچه ها و هلیکوپترهای آمریکایی پرداختند و با سلاح ایمان و قدرت تمام نشدنی عشق، در مقابل تجهیزات پیشرفته و مدرن آنان ایستادگی کردند.

این نبرد نابرابر، با وصل همیشگی غلامحسن به مولایش به اتمام رسید و زورق روح او که طول زندگی نه چندان طولانیش همیشه ناآرام و بیقرار بود، به ساحل اطمینان غنود. وه که چه مبارک مقصدی.


   وصیّت نامه  شهید غلامحسن توسّلی

والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون

حال با یاد خدا به جبهه می روم، نه برای انتقام، بلکه برای احیا راه دینم و برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی است و هر تیری که به قلب دشمن رها سازم، بخاطر خداست، نه از روی خشم و این راه را من با آگاهی برگزیدم. من این راه را انتخاب کرده ام. منتظر من نباشید؛ چون نرفته ام که زنده برگردم، رفته ام با کفر مبارزه کنم و بکشم و یا در راه خدا کشته شوم.

به پدر و مادرم می گویم از آن اشخاصی نباشید که اگر یک حادثه ناگوار برای ایشان پیش بیاید، خدارا از یاد ببرند. مانند آن مردان خدا باشید که در چنین مواردی خدا را شکر می کنند. پدر و مادر و همشهریان و همسنگران! مرا ببخشید من تمام برادران و خواهران و دوستان را بخشیده ام و حلال کرده ام. مادر مبادا بر روی جنازه من گریه کنی که باعث شادی دشمن شود. مادر نارحت نباش من رفته ام مانند برادران دیگر با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنم. امروز که من لباس مقدس پاسداری به تن کرده ام، اگر بتوانم حرمت این لباس زیتونی رنگ مقدس را حفظ می کنم، اگر بتوانم مفهوم (واعدوا لهم ما استطعتم من قوه ) را که بر طرف چپ سینه ام و روی قلب تپیده خود دارم، جامه عمل  می پوشانم.

اگر این شربت شهادت نثارم شد، در روستای شهید پرور بحیری دفنم نمائید. شهادت تنها سعادتی است که نصیب همه کسی نمی شود.

والسلام

غلامحسن توسلی